سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کم کم همه چیز آهسته تر میشود.....

صدای ناله ی شبانه ی مادر.......آهسته تر....

گریه های زینب.....آهسته تر....

زمزمه های علی....آهسته تر....

آه دل حسن(ع)...آهسته تر...

ضربان قلب زهرا(س)

آ ه س ت ه ت ر

و شاید حسین (ع) اینبار زمزمه میکند....

مادر....کمی.... اهسته تر.....

..........

یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ یا یا سَیِدَتَناوَ مَولاتَنا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکِ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکِ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِندَاللّهِ اِشفَعی لَنا عِندَاللّه...

شهادت مادرمان تسلیت....

التماس دعا.....



خاطره شده درشنبه 90/2/17ساعت 11:0 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |

بسم رب فاطمه..

آغاز فاطمیه شروع به سرودن یه شعر کردم..اما الان دیدم اینقدر فکرم مشغوله که دیگه نمیتونم کاملش کنم..دلم نیومد تو همین فاطمیه نخوره تو وبلاگ...

خیلی عجله ای سروده شده و از لحاظ وزنی سر شار از ایراده..

اما خب به لطف خودتون  نادیده بگیرید..

تو حرم حضرت معصومه(س)سروده شده:

رسید گرمی دستان حضرت احساس ........به بازوان کبود و جراحت گل یاس

و دانه دانه نفس های پر  تبش مردند......  و اشک های ترش روی گونه پژمردند

شکست در دل و خم شد کنار بستر او........نگاه کرد به خاموشی مکرر او

کشید آه و بندها گسست در قلبش.....تمام غصه ی عالم نشست بر قلبش

طنین بغض صدایش پر از تلاطم درد......کنار بستر زهرا شروع به زمزمه کرد

سلام یاس کبود به خون تپیده ی من...سلام مادر طفلان رنج دیده ی من.

سلام بنت محمد سلام نور دو عین.......سلام هستی زینب سلام عشق حسین

سخن بگو به علی آفتاب اطهر من.....بگو زچه خاموش گشته ای برابر من..

چگونه روی تو نیلی شده است زهرا جان...مگر کسی به تو سیلی...(زده است زهرا جان)

چه عاشقانه به معراج می روی زهرا......به دست خصم به تاراج میروی زهرا...

بخواب ای گل پهلو شکسته ی حید...ر...امن یجیب چشم های خسته ی حیدر...

بخواب مردم اینجا پلید و  نامردند.....به اشک های ی ترت زخم تازیانه زدند...

تو بی پناه و نگاهت به دست بسته ی من.....زهم گسست تمام وجود خسته ی من...

و آتش از میانه ی در به آسمان افروخت ....و گونه های ترت زیر حرم آتش سوخت..

و یک فشار و.....!.و زمین  شد پر از نشانه ی تو.........تو در کشاکش و دردانه ای روانه ی تو.....

........

چه سرد و بی رمق شده دستهای خسته ی تو...چه روضه ای شده این چشم های بسته ی تو...

چه آتشی به دلم شعله میکشد زهرا...پس از عروج تو زینب چه میکشد زهرا....

ولی بخواب ...پیمبر پی رسیدن تو            به انتظار نشسته برای دیدن تو

ز یاس های بهشتی عمیق میبوید....به گوش محسن پر پر اقامه میگوید...

سلام خسته ی من را به آسمان برسان...به جبرییل و رسول و فرشتگان برسان..

پس از تو ذکر لبانم آه میشود....تنهایی ام پر از نفس چاه میشود

پ.ن:ببخشید بد بود...شاعر نیستم دیگه...


خاطره شده درشنبه 90/2/10ساعت 1:51 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |

بسم رب فاطمه...

سلام بر فاطمه..

سلام بر فاطمیه..

سلام بر یاس های ارغوانی..

..یاس...ارغوان....راستی مگر یاس ها سپید نبودند؟

سلام برغریبی (ع)که بر سینه ی مادر افتاد و هرم اشکش دل جبرییل را آتش زد....

سلام بر مظلومی(ع) که سر به پای مادر نهاد و گفت..برخیز تا جان از تن حسینت(ع) نرفته...

سلام بر دختری (س)که زیر خاکستر اشک های بی صدا سوخت... 

سلام بر زمزمه های غریبانه ی مادر مادر....

سلام بر 4سالگی زینب(س)...

سلام بر هجده سالگی زهرا(س)...

سلام بر پرپر شدن محسن(ع).....

سلام بر خستگی زهرا(س).....

سلام بر الله و اکبر و الحمدلله و سبحان الله زهرا(س)...

سلام بر....

سلام بر سکوت  مدینه ...وقتی که غریبی(س) شبانه..تشییع میشد....

سلام بر خیبرشکنی که دیوار تکیه گاه غربتش شد و چاه همدم آه دلش....

سلام بر کراری که در مسجد زانو خم کرد و از حال رفت....

سلام بر غیرت اللهی که روی یاسش را کبود دید...

سلام بر انتظار نبی(ص)....

سلام بر حزن نگاه علی(ع)..

سلام بر داغ دل علی(ع)...

سلام بر سوز اشک علی(ع)....

سلام بر علی(ع)....

سلام بر علی (ع)وقتی که فاطمه اش(س) را به دستان پیغمبر(ص) سپرد ...

سلام بر درد دل های غریبانه ی علی(ع)....وقتی که خطاب به پیامبر فرمود(ص):

 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ

 مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی

فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ السَّلَامُ

عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ نهج‏البلاغة ص 320

سلام بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و خیلی زود  به شما رسیده است‏ اى پیامبر خدا، صبر و بردبارى من با

از دست دادن فاطمه علیها السّلام کم شده، و توان خویشتندارى ندارم امّا براى من که سختى جدایى تو را دیده ام، و سنگینى مصیبت تو را کشیده ا م ، شکیبایى ممکن است. این من

بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد(پس همه ما از خداییم و به خدا باز مى‏گردیم) پس امانتى که به من سپرده بودى

برگردانده شد، و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد

ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.

سلام من به هر دوى شما، سلام وداع کننده‏اى که از روى رضایت  یا ازردگی سلام نمى‏کند.

اگر از خدمت تو باز مى‏گردم از روى خستگى نیست، و اگر در کنار قبرت مى‏نشینم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى‏باشد

 آه..

مدینه ..مدینه..مدینه...

آرام باش.........دیگر صدای گریه های زهرا(س) را نمیشنوی....

حتی صدای گریه ی زینب(س) را ...

....دیگر سوز آه زهرا(س) بیت الحزان را به آتش  نمیکشد...

حتی برای سوز آه علی هم دیگر چاه بس است.....

اما مدینه..بسوز....

بسوز که تا ابد آه دل یتیمانی تو را به آتش میکشد...

ساداتی که غریبانه به دنبال قبر مادری میگردند....

آخر شنیده ام...

شنیده ام که وقتی پسر فاطمه هم بیاید قبر فاطمه(س) مخفی است.....

راستی...مگر چه گذشته است  بر فاطمه(س).... 

.ن:ببخشید که ناشیانه قلم زدم..

فاطمیه بر شما تسلیت باد.


خاطره شده دریکشنبه 90/1/28ساعت 12:36 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت